۱۳۸۷/۰۶/۲۶

يك بام و دو هوا

Begin pArSTools.com -->

بعد از هفده ماه استراحت نا خواسته تشكل هاي صنفي معلمان چند روز قبل با اس ام اسي خون تازه اي در رگهاي كانون هاي صنفي دميده شد با خوشحالي از دعوت دبير خانه تشكل هاي صنفي از تهران بلافاصله آنرا به تمامي اعضاي هيئت مديره كانون صنفي معلمان اردبيل خبر داديم و قرار شد تا طي جلسه اي براي شركت در اين نشست به جا ولي كمي دير بحث و افرادي كه آماده رفتن به تهران هستند را مشخص و نظرات همكاران جمع آوري و با دستي پر در اين نشست حضور پيدا كنيم .
همكاراني كه از قضيه با خبر شده بودند با تلفن و اس ام اس خواسته خود را ابراز مي داشتند . چند تن از بازنشستگان با هزاران اميد مراجعه و درد دل خود را ياداوري مي نمودند كه مبادا يادمان برود و مطرح نشوند . شب ساعت 12 بود كه يكي از همكاران مقطع ابتدايي به من زنگ زد و از وضعيت خودم و كانون پرسيد و اينكه در روز معلم مراسمي خواهيم داشت يا نه ؟ پرسيد فعلا مكان كانون صنفي معلمان اردبيل كجاست ؟ تا حضوري ملاقات كنيم . ايشان مي گفتند كه برخي مسايل هست كه شرم مي كنم در نزد اهل خانواده خود مطرح نمايم لذا اصرار داشتند تا هر چه سريعتر با ايشان تماس بگيرم . در آخر هم تاكيد نمودند كه اين ديدار واجب و ضروري است . فردا در اولين فرصت به اين همكار زنگ زدم و گفتم كه در چهار راه امام مي توانيم همديگر را ببينيم .
وقتي آمد ديدم يكي از طرفداران هميشگي كانون ، كسي كه در همه تجمعات شركت داشته و همه سنخراني ها را از حفظ بيان مي كرد . از اميد هايش و از روزگار سخت كارمندي بحث شروع شد . من منتظر بودم تا خود ايشان ضرورت اين ديدار را بيان نمايند كه بعد از چند دقيقه حا شيه رفتن همكارم گفت غرض از مزاحمت بر شما اين بود كه چند ماه قبل خواستگاري براي دخترم پيدا شده و الحمدالله دو خانواده همديگر پسنديده اند و دختر و پسر نيز راضي به اين ازدواج شده اند . بعد ايشان اضافه نمودند كه حدود يك سال هست بنده بازنشسته شده ام چون داماد تازه ايشان دانشجوي پزشكي در شهرستان اهواز هستند و در حال گذراندن دوره تخصص خود لذا مجبور بودم در تابستان وسايل جهيزيه دخترم را تهيه و بعد از جشن آنها را راهي اهواز نماييم . من هم به اميد دريافت پاداش بازنشستگي براي تمام وسايل دخترم چك دست مردم دادم و مبلغ سه ميليون تومان بدهكار شده ام . حال هر روز يكي از طلب كاران به بنده مراجعه مي كنند و جواب هنوز پاداش ما را نداده اند را از زبان من مي شنوند .
در همين موقع حال اين معلم بازنشسته دگرگون شد حالت بغض داشت و در حالي كه دست هايش از شدت ناراحتي مي لرزيد اشك از چشمانش سرازير شد .
من درمانده از همه جا نمي دانستم با كدامين جمله و سخن به ايشان دلداري بدهم .
خلاصه بعد از چند دقيقه هر دو اشكهاي خود را از هم پنهان نموديم و ايشان با متانت خاص معلمان از من دلجويي مي كرد كه چرا بايد من دل شما را بدرد آورم . شما كه كاري نيستيد . شما كه همه زندگي خود را فداي معلمان نموده ايد . ولي در آخر با لحن خاصي بيان نمود خدا شاهد است اگر قرار باشد به زندان بروم با بنزين همه اداره آموزش و پرورش را به آتش مي كشم . اين حرف ايشان مرا وادار كرد تا كمي به ايشان دلداري دهم از ماجراي همكاران بازنشسته خود چند مورد براي ايشان گفتم تا كم كم لبخند بر لبان خشكيده اش بر گشت و زير لب گفت پس همه مثل من دچار مشكل شده اند و كمي خنديد !!!
خنديده ايشان هم از نوع خاصي بود . براي تسكين درد ايشان ماجراي دعوت دبيرخانه را مطرح نمودم و قول دادم در تهران در نشست تشكلها موضوع پاداش خدمت شما ها مطرح و بر پرداخت عاجل آن اصرار ورزم .
ديدار ما دو ساعت به طول انجاميد وقتي از هم جدا مي شديم خيلي آرام به نظر مي رسيد و خيلي آهسته براي من و فعالان صنفي در سراسر كشور آرزوي موفقيت نمود و رفت .
در بعد ظهر همان روز چند تلفن ناشناس داشتم . در يكي از همين موارد كه شماره اي وجود نداشت يكي از برادران امنيتي پشت خط بود و از كل ماجراي دعوت تهران خبر مي داد . ايشان به بنده گفتند كه ظاهرا از تهران و از طرف دبير خانه تشكل ها اعلام شده كه اين نشست به پيشنهاد اردبيل بوده و خيلي محترمانه يادآوري نمودند كه صلاح نيست شما در اين نشست حضور يابيد !!!!!
بلافاصله با يكي از اعضاي هئيت مديره تماس گرفتم ايشان هم همين قضيه را گفتند و جريان تماس چنده باره از طرف ......... در آخرين تماس كه حدود ساعت 10شب سه شنبه در حين جلسه اعضاي هئيت مديره بود كه تماس گرفتند و آخرين توصيه هاي ايمني را ياد آوري نمودند !!!!
الان ساعت 2 شب هست و من هنوز نمي دانم كه چرا در برخي استانها جريان يك بام و دو هوا وجود دارد .
چرا برخي از استانها مي توانند در نشست شركت كنند ولي برخي ديگر نه ؟
به ياد قولي كه براي آن معلم شريف داده بودم افتادم و به اين سئوال كه اگر فردا ايشان مرا ببينند به او چه خواهم گفت ؟!!!!

هیچ نظری موجود نیست: