۱۳۸۸/۰۴/۱۱

آخرین سكوت

Begin pArSTools.com -->

نسیم عرب امیری

شاعری بود در زمان قدیم
داشت معشوقه ای به اسم نسیم!
خوشگل و دلبر و برازنده
عینهو خانم نگارنده!
دائماً فكرحفظ ظاهر بود
چون كه معشوقه نیز شاعر بود!
پس همینجا به قید چند دلیل
باقی قصه می شود تعطیل!
اولاً: توی این موارد من
صورتم سرخ می شود
كلأگفتن حرف نقطه چین خوب است؟!
از خجالت بمیرم این خوب است؟!
به خدا بی دلیل و آگاهی
شیطنت می كنم هر از گاهی!
نه كه من عینهو نمك پاشم
دوست دارم كه با نمك باشم!
چون مخاطب شناس هم هستم
هی قلم كار می دهد دستم
!فِ بگویم شما فرحزادید
بس كه از هفت دولت آزادید!
ثانیاً:هرچه شاعر خفن استاسم
معشوقه اش شبیه من است!
هر كسی گفت: شاعر نامرد..
.بعد از آن اسم بنده را آورد!
پس بیانات من خطر داردباقی قصه دردسر دارد!
ثالثا:از زمان خلقت زنبوده این مشكلات تا بعدﺃ!
اینچنین قصه ها اگر كم نیست؟
!به گمانت كه شاعرآدم نیست؟!
مصلحت نیست بیش از این گفتن
از رفیقان نازنین گفتن!
كنجكاوی به كارشان غلط است
حرمت شعر و شاعری وسط است!
با دلی خون و سینه ای پر درد
دست آخر سكوت باید كرد!
پس بیا تكیه بر دروغ كنیم
هی چرا بی خودی شلوغ كنیم؟!
باز هم ماجرا سیاسی شد
این هم آخر دموكراسی شد؟!
ساعت یك به وقت ایران است
«خواجه در بند نقش ایوان است!»

هیچ نظری موجود نیست: